...Speechless...

ساخت وبلاگ
سال 87 بود... اولین عصری که با مامان اومدیم دفترت. شروع کردم صحبت کردن از خودم و زندگیم. ازم تست گرفتی. باهام حرف زدی. قرار شد تو کلاسای نیمه خصوصی دو نفره ت شرکت کنم که برا ک.ن.ک.و.رم آماده شم. همه چیز برای من غریب بود. نور کم اون اتاق و هنوز یادمه. لحن بامزه و عجیب حرف زدنت که تازه داشتم باهاش آشنا می شدم و یادمه. اونجوری که مهربون بوسمون میکردی رو یادمه. میگفتی من حوصله استاد استاد بستن ندارم منو به اسمم صدا کنین راحت باشم یادمه.پریسا جون عزیز مهربون من. امشب خاله چهل دقیقه آسمون و ریسمون بافت تا تونست بهم بگه چی شده. گفت دارم دیوونه میشم. سر حال بود. هیچیش نبود! آخ... عزیز دلم... یادمه همیشه میگفتی "من بچه دوس نداشتم. نیما دوست داشت. بعدش که میاد میفهمی خوبه ولی آخه این همه اختلاف سنی رو چیکار کنیم؟" چقدر دلم پک و پارس. چقد همتون زود رفتین. چقد دنیا رو دارین سریع خالی میکنین...تو برای من عین اون بستنی های سورپرایزی توی فریزر که تو دل گرمای مرداد برامون میاوردی وسط کلاس تازه ای. تو محشر بودی. زیبا. موفق. خوش قلب. قرتی. خوش سر و زبون. مهربون. مهربون. مهربون. هیچ وقت باورم نمیشد بتونی به کسی دروغ بگی یا بد کسی رو بخوای. تو برای منی که تازه میخواستم وارد دنیای آدم بزرگا شم نعمت بزرگی بودی که هیچ وقت نمیتونم نادیده ش بگیرم. عزیز دلم. هیچ فرشته ای نمیتونه مقابل روح زیبا و درخشان تو لبخند نزنه و به سمت نور راهنماییت نکنه. عزیز دلم. خوش به حال تو. این دنیا خوش شانس نبود که بتونه بیشتر از این تو رو نگه داره و ما خوش شانس نبودیم که اینقدر زود داغت و دیدیم ولی خوش به حال تو که اینقدر صاف و ساده و عزیز بودی برای همه ی ما. دنیا دنیا عشقی که بهم دادی رو سمتت میفرستم و امیدوارم همه ی لح ...Speechless......ادامه مطلب
ما را در سایت ...Speechless... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emj-ts6 بازدید : 3 تاريخ : دوشنبه 20 فروردين 1403 ساعت: 15:58

قلب آدمیزاد عجیب ترین بخش خلقتشه.یهو بی دلیل به یه هوایی پر می کشه که اصلا نمیفهمی از کجا فهمیده میتونه به همچین سمتی هم بره!من سال ها دلم آواز میخواست.همیشه فکر می کردم یه ترم یه کلاسی رو تجربه می کنم و تموم میشه و میره.ولی اون شب عجیب شهریور ماه، وقتی حسام یهو جلو اون همه آدم به منه تازه کار برگ و بار ریخته که تازه داشتم کانتاتی یاد میگرفتم گفت بخون! و داد زد نترس! و من شروع کردم؛و در حالی که احساس میکردم قطعا نمیتونه صدایی ازم دربیاد از استرس، به خودم اومدم دیدم پنجره ها داره میلرزه و من دارم چیزی از خودم میبینم که برا خودمم باورش سخته همه چی عوض شد!اون شب خیلی سال ها و ماه ها و ساعت های عزیز گذشته مفهومش روشن شد.تمام شب بیداریای نوجوونیام بخاطر نقد آلبومای جدید، ساعت ها چرخیدنم تو اینترنت واسه پیدا کردن سبکای تلفیقی مورد علاقم، حساسیت های زیادم برا موسیقی گوش دادن که از استاد پیانوم بهم ارث رسیده بود، پر پر زدنم برا پیشرفت نوازنده ها و خوا.ننده ها، غصه خوردنام، با شور و شوق مصاحبه خوندنام، شبایی که مامان بابامو میفرستادم مسافرت که چراغای خونه رو خاموش کنم و فیلمای کنسرت سلین نازنینم رو برای بار هزار و یکم ببینم، همه و همه ی سال های گذشته توجیه شد.و من "معنا" پیدا کردم!هیچ کس باورش نمیشد منی که از بدی حالم هر شب خواب خو.ن میدیدم و با گریه بیدار میشدم تمام مسیر رفت و برگشتم به سر کار و تک تک دقیقه هایی که مشغول کار نبودم با عشق و علاقه ی تمام، سخت ترین سیکلای رفتی برگشتی رو تمرین میکردم و وقتی استادم ازم میخواست تمرینامو تحویل بدم هر بار بیشتر از بار قبل نفسش بند می اومد.من دختر تنوع طلبی بودم تو هنرهیچ لذتی رو تو این وادی از خودم دریغ نکردم. من از لحظه ی درومدن صدای جیغ قل ...Speechless......ادامه مطلب
ما را در سایت ...Speechless... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emj-ts6 بازدید : 48 تاريخ : جمعه 25 فروردين 1402 ساعت: 21:49

آنِ منی کجا روی؟ بی تو بسر نمی‌شود ...Speechless......
ما را در سایت ...Speechless... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emj-ts6 بازدید : 36 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 20:19

شب قبلش داشتم با م. صحبت میکردم

گفتم اینقدر حالم بده که دیگه نه خودم میدونم چی میتونه کنترلم کنه نه این بنده خداها که دو روزه از ترس جدا نمیشن ازم

امشب زنگ زدم بهش

گفت درسته خیلی وقتا خنگ بازی درمیاره ولی چقد خوشحالم که هست! نمیدونی حال و حرف زدنت چقد فرق کرده از دیشب!

خودمم نمیدونم چطور همچین چیزی ممکنه

ولی عشق عجیب ترین اختراع خدا واسه این دنیا بوده

...Speechless......
ما را در سایت ...Speechless... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emj-ts6 بازدید : 54 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 20:19

زندگی تو ای.ران این مدلیه که آدم نشسته به کاراش برسه یهو سر برمیگردونه میبینه عه!نصف زندگیم رفت!دو ماهم نمیگذره از اون شبی که فک میکردم دیگه خفن دو عالممبهترین شغل و دارمبا توجه به تازه کار بودنم تو این لاین درآمد خوبی دارمتو بهترین منطقه دارم زندگی میکنمتو فکر عوض کردن ماشینممتنها مشکلم واسه مهمونیا وقت نداشتن برا لباس خریدنهو به محض پیدا کردن وقت میتونم آخر شب سریع برم یه شوروم تو الهیه و هرچی خوشم اومد بردارم و کارت و هل بدم رو کانتریهو کلاکت میزنن و بوم!تو دو روز گذشته به چهل و هفت تا بنگاه سپردم که خونه برام پیدا کنن!خودمم لیست عریض و طویلی که جلومه رو باور نمیکنم و واقعا نمیدونم این سطح از مشکلات کاری و شخصی رو چطور هندل کنماحساس میکنم باید محیط کارم عوض شه و همینطور محیط زندگیم*باید*یه بایدِ بدون چرا و چطورو تو این پروسه قطعا شرحه شرحه و بی پول و داغون میشمچهل و هفتمی رو که از تو لیست خط زدم و اسمشو سیو کردم داشتم فکر میکردم چقدر توانایی نه شنیدنم بالا رفتهچقد گردن کلفت و پر رو شدیموسط این همه خبر و اتفاقات بد و بی خوابی و فشار روانیهنوز داریم تلاش میکنیم و عهد و پیمان میبندیم با امید و زندگیکه ادامه بدیمادامه بدیممحکم و قاطعهر چند زخمای روی تنمون بی‌اندازسهرچند یک ساعت قبل ا.ذان صبح از خواب میپریم و تا یک ساعت بعدش تپش قلب داریمهرچند خیلی شبا تو راه برگشتن به خونه گریه میکنیمهرچند همیشه این احساس و بهمون تلقین میکنن که به عنوان یک انسان هیچ ارزشی نداریمولی ما قرار نیست از زندگی بگذریمقرار نیست از زندگی بگذریم و هیچ وقت ازش نمیگذریم... ...Speechless......ادامه مطلب
ما را در سایت ...Speechless... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emj-ts6 بازدید : 59 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 20:19

تپش تند قلبم از هیجان...شوق عجیب هشت نه سالگیرویای دور و دراز پونزده شونزده سالگیبغض تو گلوی هیجده سالگیکورسوی امید بیست سالگیتصمیم بزرگ بیست و سه سالگیخاطره های تاریک و روشن عشق عظیم بیست و پنج سالگیغم سنگین روی قلب بیست و نه سالگی:)دارم میام...دارم میام پس بگیرم حقمودارم میام پس بگی ...Speechless......ادامه مطلب
ما را در سایت ...Speechless... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emj-ts6 بازدید : 50 تاريخ : جمعه 2 ارديبهشت 1401 ساعت: 14:50

از تقدیرت نمیتونی فرار کنیاز تقدیرم نمیتونم فرار کنم...آیا به یاد نمی آورندشاید درون دری چرخانزمانی روبروی هم؟یك ببخشید در ازدحام مردم؟یك صدای اشتباه گرفته اید در گوشی تلفن؟– ولی پاسخشان را می دانم.–  نه، چیزی به یاد نمی آورند.بسیار شگفت زده می شدنداگر می دانستند، كه دیگر مدت هاستبازی ...Speechless......ادامه مطلب
ما را در سایت ...Speechless... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emj-ts6 بازدید : 50 تاريخ : جمعه 2 ارديبهشت 1401 ساعت: 14:50

من خیلی وقتا از نظر بعضیا که تو جایگاه خاصی نسبت بهشون قرار دارم ترسناک به نظر می رسم. چون همیشه از نظرشون "از دست رفتنی" بودم. لیز و سر مث ماهی که تازه از آب درش آوردن و جاش تو آبه نه دستایی که ...Speechless......ادامه مطلب
ما را در سایت ...Speechless... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emj-ts6 بازدید : 59 تاريخ : شنبه 15 آذر 1399 ساعت: 16:01

6 ماه اقامت میگیری و اندازه یک سال و نیم کار کردن تو ایران در آمد خواهی داشت. دارم فک میکنم 6 ماه فرانسه، 6 ماه ایتالیا، 6 ماه هلند... می ارزه اصلا این جوری زندگی کردن؟؟ تا میای به یه محیط و یه زبون عا ...Speechless......ادامه مطلب
ما را در سایت ...Speechless... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emj-ts6 بازدید : 60 تاريخ : شنبه 15 آذر 1399 ساعت: 16:01

گیج و کلافه م. آره. ولی تک تک لحظه هام با پذیرش محض جلو میره که نا آرومی سال ها و ماه های قبلی زندگیمو محو کرده. نمیدونم شاید از سال 95 که کم کم این قصه رو پذیرفتم تا حالا چندین بار این حال و تجربه کر ...Speechless......ادامه مطلب
ما را در سایت ...Speechless... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : emj-ts6 بازدید : 88 تاريخ : شنبه 24 اسفند 1398 ساعت: 20:04